کنجد مامان زودی بیا تو دلم

میخوام حست کنم

سلام فندق مامان.خوبی نازنینم؟ منم خوبم .فقط دردم نبود توست. خواهش میکنم بیا.بیا ببین چه کارا برات کنم. یعنی میشه الان تو دلم باشی؟کاشکی اومده باشی. بزرگترین آرزومه که خدا تورو بهم بده.عسله مامان همش من دعا کنم که بیای پیشه مامان و بابایی؟خوب خودتم از خدا بخواه که زودی بیای  پیشمون.انقد بابایی منتظرته که نگو و نپرس.عاشقتههههه. یعنی تو بیای همش این مدلی هستیم وای کی میشه دست رو دلم بزارم و باهات حرف بزنم.کی میشه صدای قلبتو بشنوم؟کی میشه حست کنم قربونت برم الهی.میخوام لگد زدنت و حس کنم و همش قربون صدقت برم.میمیرم برات بهترینم.مامان عاشقته ای خداااااااااااااااااا.خواهش میکنم دعام و اجابت کن .میخوام مامان شم.دیگ...
21 مهر 1392

شوشو رو کشتم دیگه....

سلام دوست جونااااااااااااااااااا دوباری شبهای تخمک گذاریم شروع شد شوشو میگه فسقل بچه چه جور من و سرکار گذاشته.بیچاره کم مونده گریه کنه.آخه من کشتمش.آخه از زمانی که پاک میشم تا پری بعدی هرشب پیششم میگم شوشو امشب شبه تخمک گذاریمه.میگه دیگه بریدم.دیگه نمیتونم. خخخخخخخخخخخخخخخخ ولی من همش تنگه نفسشم و یک جورایی آویزونشم خوب آخه چیکار کنم.چاره ای ندارم.دلم نی نی میخواد.   ...
21 مهر 1392

کارایی که واسه اومدن عزیز دلم کردم

سلام قربونت برم الهی.فدای قد و بالات بشه مادر خوبی عسله مامان.عشقه مامان نمیدونم الان تو بهشت پیشه فرشته هایی یا الان تو دلمی.یعنی میشه بعد از این همه انتظار الان تو دلم باشی.یعنی میشه؟ ای خدااااااااااااااااااااا   دوباری انتظاره این ماه شروع شد.با بابایی تصمیم گرفتیم دیگه این ماه نریم دکتر.قراره به جاش بریم امام رضا.میخوایم اونجا انقد التماس کنیم تا شاید تو دیگه این ماه بیای تو دله مامان و بشیم اینطوری مامانی بزار برات بگم که چه کارا واسه اومدنت نکردم. هر ماه مجبور بودیم برای شما فندق جون که انقد ناز داری بریم تهران باره اول که رفتیم دکتر برام یه عالمه آزمایش و عکس رنگی داد.وای عسلم نمیدونی چقدر عکس رنگی ...
14 مهر 1392

دلم برات تنگ شده بود

سلام عزیز دله مامان.خوبی فداتبشم الهی؟ببخشید که چند روز نبودم و نتونستم برات بنویسم. آخه مامانی دو روز خونه عمه جون و عمو حامی رفته بودیم مهمونی.خیلی خوش گذشت.خیلی عمو حامی و عمه جون مهربونن.عمو حامی انقد مهربونه که برا اومدنت نذر کرده.قراره روز تاسوعا به نیت شما فندق جون هم غذا بده.آخه چرا نمیای و انقد ناز میکنی قربونت برم. میدونی چقدر جای تو خالی بود.خبر داری که عمه جون نی نی تو دلش داره؟ تو نمیخوای بیای تو دله مامان؟بیا تا با نی نی عمه ای هم بازی بشین. از خدا اجازه بگیر و زودی بیا تو دلم فدای قد و بالات بشم.بیا مامانی.نکنه قراره هیچ وقت نیای!نکنه آرزوی مادر شدن تو دلم بمونه!نکنه همیشه چشم انتظارم بمونم! دارم از دوریت دق میکنم.همش فکر ...
12 مهر 1392

گلایه

امروز میخوام فقط گله کنم. از تو خدا که انقد بهت التماس کردم ولی صدامو نشنیدی.انقد گریه کردم زجه زدم ولی انگار نه انگار.کجا رفت این همه دعا و نذز. خدا مگه من گناهم چیه.چرا بهم فرزند نمیدی.چرا همیشه تو زندگیم واسه هر چیز باید انقد بهت التماس کنم.چرا باید همیشه واسه به دست اوردن هر چیزی باید انقد اذیت بشم.مگه من چقدر ظرفیت دارم.چرا عینه بقیه بنده هات نیستم که خیلی راحت همه چیز بهشون میدی؟پس چرا با من اینکارو میکنی؟مگه من بنده ی تو نیستم. خدا جونم دیگه طاقت ندارم.دیگه نمیتونم نداشتنشو تحمل کنم.تقاصه کدوم گناهمه؟؟خدایا به گناهام نگاه نکن.خدا جونم میدونم دستام پر از گناهه ولی چشام پر از امیده.امید به مهربونیت.امیدم و نا امید نکن.ببخش ...
12 مهر 1392

آرتمیس و آرمان

سلام کنجده مامان.خوبی فداتشم؟تو بهشت خدا خوش میگذره؟ امروز میخوام برات تعریف کنم که چرا اسمه وبلاگت artemis armane گذاشتم عزیز دلم من و بابایی تصمیم گرفتیم هر وقت قدم رو چشم ما گذاشتی اگه دخمل بودی اسمت رو بزاریم آرتمیس خانم اگه هم پسمل بودی بزاریم آقا آرمان .بابایی میگه اگه نی نیمون عین باباش باشه خیلی شیطونه.آخه بابایی وقتی کوچیک بوده خیلی اذیت مامان جون رو کرده.همش خرابکاری میکرده عاشقه بازی های پر هیجان بوده یه محله از دستش به عذاب بودن خلاصه بابایی ناقلایی بوده واسه خودش.وقتی هم خرابکاری میکرده نه اینکه فکر کنی ناراحت میشده.نه اصلن.تازه به کاری که کرده بوده میخندیده ولی تو بیا تو دله مامان.اون وقت هرچقدر خواستی شیطونی بکن.ق...
8 مهر 1392

گناهه من چیه؟

نی نی خوشگلم نمیخوای بیای تو دله مامانی الهی فدای قد و بالات بشم. دلت واسه مامانی نمیسوزه؟ بیا الهی فدات بشم.تورو خدا بیا دله من و بابایی رو شاد کن. مامانی الان 2 ساله منتظره اومدنتم.آخه چرا انقد من و اذیت میکنی؟آخه از من چی دیدی که نمیای؟بیا تو دلم قول میدم بهترین مامانه دنیا باشم. طاقتم تموم شده.خودت میدونی چقدر تو زندگی سختی کشیدم حداقل تو زودتر بیا .دلت واسه بابایی بسوزه.به خدا بابایی انقد مهربونه.عاشقته.واسه اومدنت لحظه شماری میکنه تا دنیارو به پات بریزه. بیش از این منتظرمون نزار.از خدا اجازه بگیر و زودی بیا تو دلم الهی قربونت برم ...
7 مهر 1392
1